قرآن هويتي وحياني دارد، يعني كلام مستقيم خداوند است كه از نزد خداوند علي حكيم به تفصيل و با زبان عربي مبين ظاهر شده است. «انك لتلقي القرآن من لدن علي حكيم» (نمل /6) تو قرآن را از نزد خداوند علي حكيم دريافت كردهاي. تفصيل اين كتاب امري نيست كه پس از نزول آن از ناحيه غيرخداوند انجام شده باشد «ثم فصلت من لدن حكيم خبير» (هود،10) كتابي است كه از نزد خداوند حكيم خبير باز و تفصيل داده شده است. اين تفصيل گرچه با زبان قوم و لسان عربي فصيح است، ولكن تنزيل پروردگار عالميان است كه با مشايعت روحالامين و فرشتگان الهي بر قلب پيامبر خاتم نازل شده است. «و انه لتنزيل رب العالمين، نزل به الروح الامين، علي قلبك لتكون من المنذرين بلسان عربي مبين» (شعرا، 5-192)
قرآن حاصل تجربه اي بشري از امري قدسي و غير آن نيست كه پس از تأمل، تفكر، و تدبر بشري به زبان عربي فصيح ترجمه شده باشد، بلكه متن وحي الهي است كه بهصورت نقل، بروز و ظهور يافته.
زبان پيامبر(صلي ا...عليه و آله و سلم) مجراي كلام حق است. «فانما يسرناه بلسانك لعلهم يتذكرون»(دخان/ 58) ما آن را به زبان تو آسان كرديم تا مگر متذكر شوند. و پيامبر نيز تنها آن چه بر او خوانده شده است، باز مي خواند بيآنكه اندكي بر آن افزوده يا از آن بكاهد.
«لاتحرك به لسانك لتعجل به ان علينا جمعه و قرآنه فاذاقرأناه فاتبع قرآنه ثم ان علينا بيانه» (قيامت / 19-16) با شتاب زبان بر آن مگشاي. جمع و خواندن آن بر ماست، آن گاه كه آن را خوانديم، خواندن آن را دنبال كن، پس بيان آن بر ماست.
قرآن كريم گر چه در متن آن به تعقل و نظر به طبيعت و تاريخ و... توجه مي دهد و حس و عقل را بهعنوان دو ابزار معرفتي معتبر مي شمارد، لكن خود محصول اين دو ابزار معرفتي نيست. و بلكه، معرفتي وحياني است كه در معرض حس و عقل قرار مي گيرد. و تعقل و تدبر بشر را اولا، درباره آن چه خود در تفسير عالم بيان داشته و ثانيا، در نظر مستقيم به جهان فرا مي خواند. بدينترتيب، قرآن خود را بهصورت تدويني الهي در كنار پديده هاي طبيعي و فوق طبيعي بهعنوان يك منبع معرفتي مستقل نيز معرفي مي كند.
قرآن كريم، كلام خداوند در خطاب با آدميان است، براي هدايت آنان. اين كتاب هم به تبيين حقايق هستي مي پردازد، هم پديده هاي انساني را توصيف كرده و از حقيقت رفتار، اعمال و كنش هاي آنان خبر مي دهد، هم پيامد هاي تكويني و سنن حاكم بر رفتار آدميان را تبيين مي كند، هم مسير سعادت و رستگاري انساني را ترسيم كرده و احكام متناسب با آن را تجويز مي كند، و هم زبان به انتقاد نسبت به كساني مي گشايد كه راه ضلالت و گمراهي را طي كرده و يا آن كه مسير هدايت را بر ديگران فرو مي بندند.
تفسير قرآن كريم از انسان و جهان، به اقتضاي هستيشناسي توحيدي آن، تفسيري معنوي و قدسي است. جغرافياي هستي در نگاه قرآني به ابعاد دنيوي و طبيعي و اين جهاني آن محدود نمي شود. عالم طبيعت و زندگي دنيا، تنها بخشي از ظاهر اين جغرافياست، ابعاد معنوي و ملكوتي عالم، لايه هاي عميق، مؤثر و تعيينكننده واقعي و حقيقي جهان هستند. در اين تفسير، انسان و پديده هاي انساني نيز علاوهبر ابعاد ظاهري و دنيوي از ساحتها و ابعادي فراطبيعي و معنوي برخوردارند.
در نگاه قرآني، هرگونه تفسيري كه با صرفنظر از ابعاد معنوي عالم انجام شود، اعم از اين كه با صراحت به انكار ابعاد غيرطبيعي بپردازد و يا آن كه با صرفنظر از ابعاد معنوي، قصد شناخت جهان را داشته باشد، از شناخت حقيقت محروم ميماند.
در نگاه قرآني، ابعاد معنوي انسان و جهان، در عرض و حاشيه ابعاد طبيعي و دنيوي آن نيستند، بلكه درطول اين جهان قرار داشته و محيط بر آن هستند. همانگونه كه خداوند سبحان و اراده و مشيت و اسماء و صفات او، محيط بر همه هستي است: و الله من ورائهم محيط.
قرآن كريم در مدت بيست و سه سال نازل شده است و با ايده ها و انديشه هاي خود، فرهنگ، تمدن و تاريخي نوين را پي نهاده است. بخش قابل توجهي از آيات قرآن كريم ناظر به مسائل اجتماعي و تاريخي زمان نزول آن است.
اين بخش از آيات قرآن كريم علاوهبر آن كه تفسير الهي را از پديده هاي اجتماعي زمان نزول وحي ارائه مي دهد، شيوه تفسير و تحليل مسائل اجتماعي را نيز به خرد و عقل آدميان مي آموزد.
در تفسيري كه قرآن كريم براساس ديدگاه توحيدي از جامعه انساني ارائه مي دهد، بسياري از اصول و مباني تعيينكننده براي شناخت علمي جامعه ارائه مي شود. برخي از آن اصول را بهصورت زير مي توان بيان كرد.
اول: تأثير فرد بر جامعه. در نگاه قرآني جامعه با اراده و مشيت الهي، بر مدار خواست و اراده انسانها شكل مي گيرد، و خداوند سبحان جامعه را براساس تحولاتي كه در نفوس آدميان رخ مي دهد، تغيير مي دهد: خداوند سبحان در اينباره مي فرمايد: «انالله لايغير ما بقوم حتي يغيرو ما بانفسهم» خداوند سرنوشت قومي را تغيير نمي دهد مگر آن كه نفس هاي خود را تغيير دهند.
انسانها، براي ايجاد تغيير در نفس خود، تنها از عوامل اجتماعي تأثير نمي پذيرند. هويت و شخصيت انساني يك هويت الزاما منفعل نسبت به تاريخ و فرهنگ پيراموني خود نيست.
انسان همواره مي تواند در قبال ساختار و نظام اجتماعي پيرامون خود موضعي فعال و تأثيرگذار داشته باشد.
توان تأثيرگذاري انسان بر تغيير مناسبات اجتماعي، مسئوليت و وظايف فراواني را متوجه انسان مي سازد.
دوم: زندگي و حيات جوامع. هر جامعه با آن كه محصول كار آدميان است، پس از آنكه به وساطت اراده و عمل انسان ها موجود شد، از احكام و قوانيني پيروي مي كند.
اين احكام و قوانين، پيامدهاي الزامي جامعه بوده و به اختيار انسانها نيستند. برخي از اين آثار، دنيوي و مربوط به اين جهان هستند و برخي ديگر اخروي هستند. هر جامعه به پيامدهاي آن چه انجام داده است مي رسد و هيچ امتي پاسخگوي اعمال امت ديگر نيست. «تلك امه قد خلت لها ما كسبت و لكم ما كسبتم ولا تسئلون عما يعملون»(بقره /141) آنها امتي هستند كه روزگارشان سپري شده؛ براي آنهاست آن چه بهدست آورند و براي شماست آن چه بهدست مي آوريد، و به آن چه آنان كردند شما بازخواست نمي شويد.
سوم: اسارت انسان در نظام ظالمانه. جوامعي كه براساس كنش هاي ظالمانه و مجرمانه انسان ها شكل مي گيرند، مانند زنجيرهايي هستند كه بر گردن آدميان افكنده مي شوند. خداوند، پيامبران را براي برداشتن اين زنجيرها و اجراي عدالت و قسط مي فرستد «انا ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط» ما پيامبران را فرستاديم و با آنان، كتاب و ميزان را نازل كرديم تا مردم به عدالت و قسط بپاخيزند.
چهارم: آرماني بودن جامعه توحيدي. جامعه توحيدي بر مدار عقايد و آداب گذشتگان سازمان نمي يابد، بلكه با نقد عالمانه تاريخ گذشتگان، عبرتآموزي از رفتار آنان و براساس فطرت آدميان بر محور حقيقت شكل مي گيرد.
قرآن كريم در نقد كسانيكه به رفتار گذشتگان بسنده مي كنند، مي فرمايد: «قالوا مترفوها انا وجدنا ابائنا علي امه و انا علي اثارهم مهتدون قل اولو جئتكم باهدي لما وجدتم عليه اباوكم» (زخرف /4-23) خوشگذرانان آن گفتند، ما پدران خود را به آييني يافتهايم و از پي ايشان رهسپاريم، گفت، هر چند هدايتكنندهتر از آن چه پدران خود را بر آن يافتهايد براي شما بياورم.
زندگي اجتماعي از قوانيني مخصوص به خود برخوردار است، قرآن كريم از اين قوانين با نام سنت هاي الهي ياد مي كند.
از نظر قرآن كريم، سنت هاي الهي جامعه، عام و غيرقابل تغييرند «فلن تجد لسنه الله تبديلا و لن تجد لسنه الله تحويلا» (فاطر/43)، براي سنت هاي الهي تبديل و تغييري وجود ندارد.
برخي از سنت هاي الهي كه در قرآن كريم بيان شده اند، عبارتند از:
1-سنت ظهور و سقوط امتها؛ هر جامعه و فرهنگي براساس ظرفيت ها و توانمنديهايي كه دارد، از حيات مخصوص خود برخوردار است و بر همان اساس نيز مدت زندگاني آن مشخص مي شود. قرآن كريم در اين باره مي فرمايد:« ولكل امه اجل» (اعراف/34) هر امتي را دوره و اجل معيني است.
2- سنت امتحان و ابتلاي الهي؛ انسان ها در جوامع مختلف براساس اختيار و اراده خود، كنش ها و نظام اجتماعي را شكل مي دهند، و از اين طريق در معرض امتحان و آزمايش قرار مي گيرند، قرآن كريم، از ابتلاء و آزمايش بهعنوان يكي از اهداف آفرينش يا كرده است (هود/7) ابتلاي الهي گاه به نعمتها و گاه به سختيهاست.
3-سنت فرستادن پيامبران؛ هر جامعه اي علاوهبر آنكه از سطوح مختلف عقلانيت براي داوري نسبت به هنجارها، ارزش ها و آرمانها و رفتارها برخوردار است از وحي الهي نيز بهرهمند است، آيات بسياري از اين سنت الهي ياد مي كند مثل: «لكل امه رسول» (يونس/47) هر امتي را پيامبري است.
از ديگر سنن الهي عبارتند از: سنت مجازات، مكر و استدراج، و پيروزي حق بر باطل.
برخي از متفكران مسلمان كتابهايي را درباره سنت هاي اجتماعي و تاريخي در قرآن كريم تأليف كردهاند، مانند: سنت هاي تاريخي قرآن اثر شهيد آيت ا... سيدمحمدباقر صدر و كتاب سنت هاي اجتماعي در قرآن كريم از مرحوم دكتر احمد حامد مقدم